0
كسي گفت
فصل سرد عشق در راه است
ولي كسي
سخن ها يش را باور نكرد
و كسي نخوا ست
درك كند غربت حرفهايش را
زمان گذشت خاطره ها بزرگ شدند
فصل ها آمدند و رفتند
روزي در كوچه ي خاطره با د آمد
لا نه ي قنا ري هاويران شد
عشق سرد شد
خون سرخ شقايق بد ست آدم
جاري شد
و بغض در گلوها نا خوانده نشست
و بعد سالهاي دراز
بي آنكه پيش از آن
كاري بكنيم
به سخنان آن غريبه
ايمان آورديم
علاقه مندي ها (Bookmarks)