0
باران
ومن آرام پس از تو به ايوان جستم
با تو بودم كه دري را به غمها بستم
با تماشاي خيالت از ايوان بگذشتم
در هواي يادت بنشستم
? رزانه به دنبال من وتو آمد
اوبود كه ميگ? ت زندگي بوي سبزه بوي باران دارد
باد . چالاك هراسان آمد
باد بود كه با خود بوي سبزه بوي باران آورد
آسمان چرخي زد
نور از ر? تن طرحي زد
از هم پاشيد
در هم گسست
پنهان نشست
ابر نزديك آمد
ومرا تنها ديد
ناگاه اشك در كاسه چشمش جوشيد
بغضش تركيد
اشكهايش هم ريخت
برسر من برسر تو
وتو گ? تي چه اندازه وشوري دارد
خوب زيباست ببين كه چه بويي دارد
باران شدت يا? ت
? كر انديشه زندگي لذت يا? ت
ن? سم لرزيد
بغضم از ساقه در هم كوبيد
دشت قلبم باريك
چشمهايم تاريك
من وتو در باران تنها
باران در چشمانم پيدا
ابر نزديك تر شد
چشمم تاريك تر شد
قلبم لرزيد
اشكم رقصيد
آسمان از غم من چيزي ? هميد
ناگاه اشك در كاسه چشمش خشكيد...
از خودم .
تاثير گر? ته از يك خاطره
ببخشيد كه پراز اشكال وخيلي ضايع بود
علاقه مندي ها (Bookmarks)