0
سلام دوستان
حامد عسگری یکی از شاعران جوان معاصر ماست که شعرای نابی رو سروده
این زیبایی رو با شما تقسیم می کنم
- - - Updated - - -
وقتی بهشت عزوجل اختراع شدحوا که لب گشود عسل اختراع شددر چشم های خسته ی مردی نگاه کردلبخند زد و قند بدل اختراع شدآهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفتتا هاله ای به دور زحل اختراع شدحوا بلوچ بود ولی در خلیج فارس؛رقصید و در حجاز هبل اختراع شدآدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشتنزدیک ظهر بود، غزل اختراع شدآدم و سعی کرد کمی منضبط شودمفعول فاعلات فعل اختراع شدیک دست جام باده و یک دست زلف یاراین گونه بود ها! ، که بغل اختراع شدیک شب میان شهر خرامید و عطسه زدفرداش پنج دی ، و گسل اختراع شد*
- - - Updated - - -
یك سینه حرف هست، ولی نقطهچین بس است
خاتون دل و دماغ ندارم... همین بس است
یك روز زخم خوردم یك عمر سوختم
كو شوكران؟ كه زندگی اینچنین بس است
عشق آمدهست عقل برو جای دیگری
یك پادشاه حاكم یك سرزمین بس است
مورم، سیاوشانه به آتش نكش مرا
یك ذره آفتاب و كمی ذرهبین بس است
ظرف بلور! روی لبت خندهای بپاش
نذری ندیده را دو خط دارچین بس است
ما را به تازیانه نوازش نكن عزیز
كه سوز زخم كهنهی افسار و زین بس است
از این به بعد عزیز شما باش و شانههات
ما را برای گریه سر آستین بس است
- - - Updated - - -
پرنده بودی و از بام ِ من پرت دادندتو ساک بستی و نام ِ مسافرت دادندقَدت خمید ، نگاهت شکست ، روحت مُردکلاغهای مزاحم چه بر سرت دادند ؟تو نیم ِ دیگر ِ من بودی و ندانستیچه داغها که به این نیم ِ دیگرت دادندخدا نخواست من و تو کنار هم باشیمسه چار هفته به کنکور شوهرت دادند
- - - Updated - - -
سلام سوژه نابم برای عکاسی
ردیف منتخب شاعران وسواسی
سلام «هوبره»ی فرشهای کرمانی
ظرافت قلیانهای شاه عباسی
تجسم شب باران و مخمل نوری
تلاقی غزل و سنگ یشم الماسی
و ذوالفنون، شب چشم تو را سه تار زده
به روی جامهدران با کلید «سل لا سی»
دعا، دعای همان روزگار کودکی است:
خدا تُنه ته دو باله تو مال من باسی
علاقه مندي ها (Bookmarks)