لیست کاربران برچسب شده در تاپیک

نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: شاملو و موسيقی

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #3
    Leon آواتار ها
    کاربر حرفه ای

    وضعیت
    افلاین
    عنوان کاربری
    کاربر حرفه ای
    شماره عضویت
    726
    تاریخ عضویت
    Mar 2007
    نوشته ها
    1,907
    میانگین پست در روز
    0.30
    تشکر از پست
    960
    7,753 بار تشکر شده در 1,683 پست
    Mentioned
    0 Post(s)
    Tagged
    1 Thread(s)
    Thumbs Up/Down
    Received: 18/9
    Given: 0/0
    میزان امتیاز
    19

    پیش فرض


    0 Not allowed! Not allowed!
    موسیقی سنتی حرفه ای سیاه

    احمد شاملو



    « موسیقی سنتی ایران پیشرفتی نکرده ، پیش درامدی اجرا میشود ، یک نفر می آید عر و عری می کند و آخرش هم رنگی می زنند و تمام میشود . »

    احمد شاملو – دانشگاه برکلی – کالیفرنیا

    آقای لطفی با بیرون کشیدن و عرض دادن و به نمایش عام گذاشتن مطلبی که من در جلسه ای خصوصی با دانشجویان در جواب پرسشی ، نه به طور دقیق و فرموله ، بلکه به سادگی بر زبان آوردم ، مضراب به دست افتاده اند به جان من و از این راه ، هم مرا نشانده اند پشت دستگاه ، هم از زور بیکاری کار دست خودشان داده اند. چون به جای این که بردارتد از موسیقی شان دفاع کنند مرا به گفتن سخنان بی ادبانه و نداشتن تخصص و مطالعه و به میان آوردن حرف غیر مسئولانه ، و رعایت نکردن احترام به موسیقی و موسیقی دانان ، و فقدان ادب و نزاکت متهم کرده اند که البته من نداشتن تخصص و مطالعه در آنچه را که ایشان موسیقی میخوانند تایید میکنم ، اما مطلقا منکر آوردن سخنان بی ادبانه و حرف غیر مسئولانه و باقی مطالب ایشان هستم . من حرف دلم را گفته ام بی اینکه رعایت جوانب را کرده باشم ، اما حالا که ایشان پرده را دریده اند و مرا به دفاع از نظریات خودم وا داشته اند ، گوی و میدان ! اکنون که قرار شده است شمشیر را از رو ببندیم ، بسیار خوب ، بگرد تا بگردیم.
    ایشان مطالبشان را با پاره ای از یک شعر قدیمی من شروع کرده اند : یاران من / بیایید/ با درد هایتان/ و زهر دردتان را / در زخم قلب من بچکانید. که من حکمت بالغه ی این کار را در نیافتم . جز اینکه چکاندن زهر در زخم قلبها کاری است که خود این آقایان با زنجموره ای که اسمش را موسیقی گذاشته اند ، انجام میدهند . صبح و ظهر و شب ، بی وقفه ، هر جا که پایش بیافتد و حتی وقتی هم که میخواهند مطلبی در دفاع از هنر های خود بنویسند برای فتح باب عادتا به سراغ شعری میروند که سخن از چکاندن زهر درد در زخم قلب به میان آورده باشد . گیرم این جا دیگر زهر درد مطرح نیست ، میبایست شعری پیدا کنند که سخن از زهر بی دردی بگوید . از زهر تعصب سخن بگوید . آن هم نه در باب باوری گزین شده ، بل تعصبی که به کور رنگی خود اصرار می ورزد . تعصب به حرفه ای سیاه که می کوشد خود را آفرینشگر جا بزند اما در حقیقت تفاله خوار قرون و اعصار گذشته است و سد وبندی در برابر خلاقیت هنری ، که تنها در محدوده ی تکنیک نوازندگی به در جا زدن وقت میگذراند. و جان کندن را زنده بودن وانمود میکند . بعد طبق معمول نوبت باز جویدن حرفهای هزار بار جویده شده میرسد : اظهار فضل در باره خسروانیهای باربد و این که نامدارانی چون فلان و بهمان عنصر پویای موسیقی را درون اوزان شعری خود نشانده اند و چه و چه ... بی اینکه به روی مبارک بیاورند که این حرفها مربوط به تاریخ است و چند صد سال از آن گذشته و آن عنصر پویا در شعر امروز حرف مفت است. چیزی است که امروز از آن به ضد وزن تعبیر میشود و شعر ، برای آن که گریبان خود را از چنگال امثال آقای لطفی رها کند و عطای آن را به لقایش ببخشد در این پنجاه سال اخیر چه تلاشی به کار بسته است.
    مینویسند: از آنجا که در طول تاریخ ما ، توده های مردم از خواندن و نوشتن بهره ای نداشته اند، شنیدن پیام شاعران فقط در قالبهای موسیقی برای همگان میسر بوده ... نخست یک تشکر به نماینده محترم اهل موسیقی بدهکارم که معلوم ما فرمودند ، پیام شاعران دوره ی شکوهمند بیسوادی ملی ما ، تنها گریستن از بیداد محرومیت جنسی بوده است ، و پس از آن باید بی هیچ رودرواسی و تعارفی در جوابشان عرض کنم ، که متاسفانه حتی همین امروز هم کسانی که تقلا میکنند پیام آنچنانی شاعران کهن را در قالبهای مشخص تری که شما اسم بی مسمایش را موسیقی گذاشته اید ، به گوش مردم برسانند ، اگر خود از شمار توده های بی بهره از سواد خواندن و نوشتن نیستند، و کم و بیش در مکتبخانه ای الفبایی آموخته اند ، باری عملا در سطحی قرار دارند که افاضاتشان واقعا مایوس کننده است. آنان معمولا در شمار افرادی هستند که نیازی به فرهنگ یا دست کم به ارتقاء سطح نارل دانش و بینش خود نمیبینند . تنها به وول خوردن در همین دایره ی تنگی که در آن چشم گشوده اند اکتفا میکنند و با سوء استفاده از امکانات مساعد و مادر زادی حنجره ی خود در رقابت با همکاران حرفه ای تلاش و تقلایی میکنند که بیشتر بازاری است تا هر چیز دیگر. بازاری و غیر مسئولانه . حقیقت اینست که روزی روزگاری نسل بدبختی ، غم جانش را ، در مادر چاه قناتی گریسته است و شما در طول قنات تاریخ این زنجموره ننه من غریبم را چاه به چاه در اعصاب ملتی فرو کردید که برای قیام بر جهل و ظلم و سیاهی نیازمند شادی و نور و جرات است. چقدر دلم میخواست فرصتی باشد تا بتوانم روی کلمه ی شادی تکیه کنم و با همه ی وجود به مدح آن بپردازم ! افسوس که این موسیقی موذی از درون جونده ، مویه گر پایین تنه های محروم و به انحراف کشاننده ی مفاهیم عمیق انسانی عشق و شادی و زندگی است! افسوس که این موسیقی جرثومه ی فساد و تباهی جان است.
    مینویسید : شعر نو هیچ گاه نتوانست از دایره ی محدود روشنفکری خود فراتر رود و راهی به توده های میلیونی پیدا کند... و توجه نمیکنید آنچه راه به توده های میلیونی پیدا میکند شعر نیست ، رنگ بابا کرم و نشاط و عشرت روحوضی و بشکن شغشغانه است. مگر پس از هفتصد سال غزل حافظ – که شما نمیشناسید، توانسته است دایره ی محدود روشنفکری را بشکند و راهی به بیرون باز کند ؟ دیوان حافظ تو هر طاقچه ای هست ، در دسترس هر مشدی قربانعلی و هر خاله خدیجه ای ، شما هم که ماشاء الله هزار ماشاءالله دور از چشم کاسه خشک ، یک لحظه کوتاه نیامده اید و به گفته خودتان مرحمت فرموده ، وقت و بی وقت ، پیام او را ، در قالبهای موسیقی ، به سمع توده ی بی سواد رسانده اید ، خب ، بفرمایید ببینیم حالا کجای راه تشریف دارید که ما به گرد قافله ی شما هم نمیرسیم ؟ بعد هم که همان شگرد قدیمی ، همان شلتاقهای سنتی ویژه افرادی که هوچی گری را جامه ی منطق میپوشانند.
    هو کردن و کوشش برای بل گرفتن و نعل وارونه زدن که بله: شاملو خودش در مصاحبه ای گفته است ، من هنگامی به سرودن شعر پرداختم که شعر کلاسیک ایرانی را نمیشناختم و بیشتر با اشعار اروپایی آشنا بودم . بعدها به مطالعه ی شعر کلاسیک پرداختم. که یعنی کشک ! باز خدا بابا بزرگتان را بیامرزد که جمله ی آخری مرا ، از قلم نیانداختید . حالا من میخواهم بدانم ، شما که موسیقی سنتی تان را فوت آبید هیچ به صرافت افتاده اید که بروید از دریچه ی تنگ اتاقتان نگاهی هم به موسیقی دیگران بیاندازید ؟ یا شما هم مثل آن خواننده ی میلیونی فقط به این اعتقاد سخیف که من شخصا اهل دالاهو هستم و باخ و بتهوون تحت تاثیر موسیقی ایرانی باخ و بتهوون شده اند ، اکتفا کرده اید و چون از سرچشمه آب میل میکنید دیگر به مطالعه ی دستاورد های موسیقایی کفار احساس نیاز نفرموده اید ؟ (آن آقا افاضات مربوطه را که سخت اسباب نشاط حضار را فراهم کرد در محفلی خصوصی که جز من دست کم سه شاهد عادل دیگر حضور داشتند افاده فرمود) مرقوم رفته است که میتوان پاره ای از اشعار شاملو را که در آنها از اوزان نیمایی بهره گرفته شده در موسیقی ایرانی پیاده کرد . بنده شدیدا به این موضوع اعتراض دارم و چون همان طور که خودتان در صدر مقال اشاره فرموده اید ذاتا موجود بی ادبی هستم میخواهم با استفاده از این صفت ممیزه استدعا کنم مجبورم نفرمایید برای پیشگیری از بعضی اتفاقات ، آن جمله ی معروف روی دیوارهای کوچه پس کوچه های ولایت را که با عبارت هیجان انگیز لعنت بر جد و آباد کسی که اینجا ... شروع میشود روی صفحه ی اول دفتر شعرم چاپ کنم . لابد شنیده اید قصه ی مولمه ی بچه ای را که در آغوش زن بد هیبتی زار میزد و زن به او میگفت : نترس جانم ، من این جایم، و رندی از راه رسید و به او حالی کرد که ، خوشگل جان ، اشکال کار آنجاست که طفلک از خودت میترسد.
    ما هزار جور توهین و تحقیر را تحمل کرده ایم تا شعرمان را گریه نکنند. و حالا ببین در چه معرکه ای گیر کرده ایم . آن یکی نوحه خوان مدرن کاباره ای با آن انکرالاصواتش دفترهای شعر مرا از هیچ دستبردی معاف نمیکند ، و حالا ماشاء الله شما هم پیدا شده اید و امکان پیاده کردن پاره ای از آنها در موسیقی ایرانی را محتمل میدانید. قربان ، ما گندم خورده ایم که از بهشت بیرون بیاییم . دور سرتان بگردم الهی ! بزرگی بفرمایید و ما یکی را محض رضای خدا از این فیض عظمی معاف بفرمایید . البته این که چند سطر بعد نوشته اید : « نگارنده بارها و بارها برای استفاده از شعر ایشان کوشیده ام اما موسیقی کلامش آن چنان از پستی و بلندی زبان فارسی و موسیقی نهفته در آن (یعنی همان قنداقی که نوزاده ی نظم را درش می پیچیدند) به دور افتاده که یافتن ضرب مناسب موسیقی در آن (منظور آقای ما تقطیع ضرب کلمات با داریه زنگی است) غیر ممکن است » ، تا حدودی اسباب انبساط خاطر و آرامش نسبی اعصاب شد ، و بعد هم که فرمودید« هنری را که نتوان برایش از نظر جغرافیایی و فرهنگی زادگاهی یافت چه میتوان نامید » آن آرامش نسبی تا حدود بسیار زیادی خاطر آشفته ی ارادتمند را از خطر محتمل گرفتار شدن در چنبره ی موسیقی سنتی به کلی آسوده کرد ، خدا عمر درازی نصیبتان کند.
    مرقوم فرموده اند « شاملو زمانی گفته بود من ایرانی هستم ... این حرف را باید باور داشت یا آن بیگانگی و سخنان نفرتبار نسبت به موسیقی سنتی را ؟ » بامزه است که آدم اگر اشکنه ی یخ کرده را دوست نداشته باشد یا از موسیقی تعزیه خوشش نیاید لزوما بی وطن است! البته آقای لطفی در نقد شعر هم سخت چیره دستند . میفرمایند که این بنده ی بی وطن فاقد جغرافیایی فرهنگی ، خودم را « دربست در چارچوب شعر اروپایی و امریکای لاتین قرار داده و از این نقطه اشعار آنان (لابد منظورشان اشعار من است) دیگر فراز و فرود زبان موسیقایی فارسی را از دست داده و از این مرحله ترجمه ی اشعار شاعرانی چون لورکا چنان بر تار و پود وجود او چیره میشود که در بسیاری موارد تشخیص سروده های خود او با ترجمه هایش بسیار دشوار است » . ترجمه بر شاعر چیره میشود نه شاعر بر کار ترجمه، یاد بگیرید.
    آنگاه به کلنل وزیری خرده میگیرند که درباره ی موسیقی خراسان و نقاط دیگر گفته است « اینها پریمیتیف است » و به این نتیجه میرسند که : « شاید از دید آقای شاملو نیز چنین باشد » و استنتاج میفرمایند که « در این صورت فردوسی و حافظ و سعدی و مولوی از نظر آقای شاملو عقب افتاده اند »[تصدقتان بروم. اشکال قضیه این نیست که حضرتتان نه از موسیقی استنباط درستی دارید ، نه از شعر . اشکال قضیه در این است که میخواهید مرا هفتصد تا هزار و صد سال به عقب ببرید و مطلقا هم حالیتان نیست که طرف به آینده نگاه میکند و واپسگرایی شما به هیچ وجه مشکل او نیست. بگذار برویم هر کدام کشک خودمان را بسابیم . اشکال مهم کار آنجاست که به قول آدم مضبوطی مثل آقای حسین دهلوی که با دید واقع بینانه تری به قضیه نگاه میکند: « این موسیقی ، ظاهر و باطن ، همین است که هست ، اگر میخواهیم سنتی باقی بماند نباید دست به ترکیبش بزنیم و اگر میخواهیم عوضش کنیم (تا به قول آقای لطفی تحول عظیمی پیدا کند) دیگر باید فاتحه ی سنتی بودنش را خواند » (از حافظ نقل کرده ام) .
    در واقع آقای لطفی حالیشان نیست که لب چه پرتگاه فاقد راه پس و پیشی گرد و خاک میفرمایند. حکم نهایی حضرتشان هم خواندنی است : « مسلما هیچ سراینده ای موظف نیست با ظرایف موسیقی آشنایی یابد ولی موظف است در زمینه ی آنچه صلاحیت اظهار نظر ندارد ساکت بماند و از توهین و بی پروایی نسبت به آنچه مورد احترام همگان است دوری گزیند »
    عرض نهایی من هم این است : آنچه مورد احترام همگان (یعنی به قول خودشان توده های میلیونی) است برای من بسیار مشکوک است. خیلیها خودشان را مورد احترام توده ها میدانند و در عمل گرفتار کج خیالی شده اند. این به اصطلاح موسیقی هم چیزی است غیر مسوول که برای دفاع از وجود ذیجود خود ملتی را به تحمل شکست و بدبختی و دل افسردگی و ناتوانی تشویق میکند. من بی پروایی نشان نمیدهم بل فقط در باره ی یکی از صلبی ترین دشمنان بالقوه و بالفعل فرهنگ مردمم به صراحت هشدار میدهم . و تازه ، آقا ، شما که هستید که به خود اجازه میدهید به دیگران حق تنفس فکری بدهید یا ندهید ؟ که هستید که از پایگاه انتقاد ناپذیری ملی صدا بر میدارید ؟

    بوستون 5 مه 1990

    شاملو


    توسط سعید هدهدی
    ویرایش توسط Leon : Friday 21 December 2007 در ساعت 10:09 PM

  2. 4 کاربر برای این پست از Leon تشکر کرده اند:


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. هفته موسيقی ايرانی: تلفيق موسيقی شرق و غرب
    توسط Leon در انجمن کلاسیک ايراني
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Sunday 25 November 2007, 10:30 AM
  2. حافظ در آئينه موسيقی كلاسيک
    توسط Leon در انجمن کلاسیک غربی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: Friday 16 November 2007, 10:42 AM

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •