-
Saturday 13 November 2010
#1
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از A.Dastafckan به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Saturday 13 November 2010
# ADS
-
Saturday 13 November 2010
#2
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
امید؟؟
0
امیدوارم به تو, به این حس تنهایی, به این حس خوب انتظار
امیدوارم به تو, به تو که میروی از کنار من
امیدوارم به تو, به تو که میگذاری روحم را در غم خانه ای به بزرگی غمت
امیدوارم به تو, به تو که آزادی را به روحم میدهی تا آزادانه در خاطراتت بچرخد و کالبد خسته ی من بماند پیش تنهاییم
امیدوارم به تو, به تو که ناامیدی را کادوپیچ به من هدیه میدهی در آن هوای سرد, با آن قهوی تلخ با نگاهی بی تفاوت و میگویی که میروی از کنارم
امیدوارم به تو, به این ناامیدی
.
.
.
آه, آه, دوستانم کجایند
در کدامین مغازه و پاساژ بگردم دنبالشان؟؟
به من بگویید امید بسته ای چند؟؟
ویرایش توسط A.Dastafckan : Tuesday 7 December 2010 در ساعت 10:28 AM
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم .....
-
3 کاربر برای این پست از A.Dastafckan تشکر کرده اند:
-
Saturday 20 November 2010
#3
یار همیشگی
وضعیت
- افلاین
من و دریا
0
دیر زمانی بود که فکر می کردم که اگر کنار دریا بنشینم و به آن نگاه کنم تمام حس تنهایی من از بین خواهد رفت و من و دریا ما می شویم. من هر روز کنار ساحل دریا می نشستم و به امواج نگاه می کردم که یه روز خروشان بود و یه روز آرام و ساکت. در دلم احساس عجیبی شکوفامی شد واحساس می کردم که دیگر تنها نیستم و کسی هست که به حرف من گوش دهد. آری من عاشق شده بودم . عاشق دریا. هر چه که این دریا خروشان تر میشد آتش عشق در وجود من بیشتر و بیشتر وزیدن می کرد تا زمانی که دیدم تنها در آغوش دریا می توانم این شعله را خاموش کنم اما دریا آغوشش را برای من باز نکرد و گفت تو در من غرق خواهی شد و من این تنهایی را به غرق شدن ترجیح می دهم. پس مرا به حال خویش رها کرد و من ذره ذره آب می شدم و کسی نبود که حتی یک نیمه لیوان آب بر روی آتش عشقم بپاشد تا حداقل خاکستری از وجودم بر جای بماند . اما حیف که در این دنیای هزار رنگ جایی برای خاکستری من نیست و من باید که بروم. پس بمانید و خوش باشید که حتی باد هم خاکستری نخواهد شد.
نویسنده :الیاس
نوشته شده در ساعت 5:30 بامداد جمعه مورخ 11/4/1389
شعر رديف و قافيه نميخواهد بوي آغوش تو هر ديوانه اي را شاعر ميكند ....
-
2 کاربر برای این پست از morteza3164 تشکر کرده اند:
-
Sunday 21 November 2010
#4
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از A.Dastafckan تشکر کرده اند:
-
Sunday 21 November 2010
#5
کاربر فعال انجمن
وضعیت
- افلاین
به سوختن پروانه نگاه کردم
شمع به پای خاکسترش اشک ریخت
بی آنکه بدانم سوختم تهی از اشک شمعی به پای خاکسترم
-
3 کاربر برای این پست از nafiseh تشکر کرده اند:
-
Monday 22 November 2010
#6
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم .....
-
2 کاربر برای این پست از A.Dastafckan تشکر کرده اند:
-
Tuesday 7 December 2010
#7
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از A.Dastafckan به خاطر این پست تشکر کرده اند:
-
Tuesday 7 December 2010
#8
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از A.Dastafckan تشکر کرده اند:
-
Tuesday 7 December 2010
#9
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از A.Dastafckan تشکر کرده اند:
-
Tuesday 7 December 2010
#10
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
2 کاربر برای این پست از A.Dastafckan تشکر کرده اند:
-
Tuesday 7 December 2010
#11
کاربر جدید
وضعیت
- افلاین
-
کاربران زیر از A.Dastafckan به خاطر این پست تشکر کرده اند:
علاقه مندي ها (Bookmarks)