0
هوالمعبود
درود بر دوستان نت آهنگی عزیز
من مدتهاست که شعر میگم. تقریبا" از زمانی که 11 ساله بودم برای دل خودم نوشتم.
خیلی خوشحالم که در جمع نت آهنگی ها هستم و به دلیل علاقه ی خاصی که به این انجمن و همه ی دوستان خوبم در نت آهنگ دارم، تصمیم گرفتم که شما رو به خودم محرم بدونم و نوشته هامو که حاصل تنهایی های من هستند، با شما قسمت کنم.
بسیار خرسند میشم که نظرات شما رو در مورد اشعارم بدونم.
اولین کاری رو که در اختیار شما دوستان خوبم قرار میدم شعریست با عنوان ساز زندگی.
امیدوارم مورد پسندتون واقع بشه.
شور می نواخت
صدایش را از دور می شنیدم
گویی غم هزاران سال را در سینه داشت
همایون پیامش را می شناختم
شتابان به سویش روانه شدم
پرسیدم :چند می فروشی سازت را؟
گفت:فروشی نیست، شنیدنی است.
گفتم: اینجا کسی نمی شنود
من هم می نواختم اما... نشنیدند
پرسید :چه می نواختی؟
گفتم: ماهور.
لبخند تلخی زد و رفت.
فریاد زدم: نگفتی سازت را چند می فروشی
گفت: به قیمت جان.
گفتم :جان قیمتی ندارد اینجا،
کالایی گرانبهاتر بگو
راهش را پیش گرفت.
نمی دانم چرا با من بیگانه بود!
پرسیدم :کجا می روی؟خانه ات کجاست؟
آهی کشید و گفت:چند می خری سازم را؟
باید بروم...
علاقه مندي ها (Bookmarks)