0
آقا چيزي كه من ميدونم او لمس هم كردم اينه كه اشعار حافظ سه دسته هستن. اونا كه قبل از آشنايي با عرفان گفته. اونا كه بعد از آشنايي و ستيز با اين تفكر جديد گفته. و اونا كه دربست مخلص عارفان وقتش شده و ديگه درويش شده. از نوع اول اونا كه چاپلوسي كرده برا امرا و حكام. از نوع دوم اونجا كه مثلا ميگه ره ميخانه و مسجد كدام است و از نوع سوم هم اونجاها كه مثلا ميگه دلم رميده شد و غافلم من درويش.
بعد هم اين كه تفسير كردن شعرهاي حافظ علي الخصوص نوع دوم و سوم از كسي بر مياد كه خودش در عوالم فقري و درويشي گامي زده باشه و سلوكي كرده باشه. و گرنه كار هر بز نيست خرمن كوفتن.
به اصطلاح دكتر و مهندس و استاد دانشگاه و اينا كه نميشه حافظ و در درجات بعد عرفاي عظام ديگه مثل باباطاهر و عطار و سعدي و مولوي و اينا رو تفسير كرد.
از شعراي عارف معاصر ميتونيد بريد كتاب اسرارالعشق اثر آقاي ايزدگشسب رو كه ملقب به درويش ناصرعلي بود و مقبرشون در تكيه ناصرعلي تخته فولاد اصفهانه پيدا كنيد و بخونيد تا متوجه بشيد وقتي در يه مسير فكري باشيد شعرها هم يه رنگ و بو ميگيره و ميبينيد كه اين شعرها با شعر عرفاي عارف عظام درگذشته هيچ تفاوتي نداره. هرچند خود آقاي ناصرعلي هم خرقه تهي كردن و نيستن ولي به هر حال. اين كه حافظ اينجا شوخي كرده و اينجا رندي كرده و اينجا جدي بوده رو بايد اهل عرفان بگن و بس.
علاقه مندي ها (Bookmarks)