دلتنگم آن چنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه به نالم به دامنت
|
NoteAhang
The Iranian Virtual Music Society |
نوع: ارسال ها; کاربر: amirhaafez; کلمات کلیدی:
دلتنگم آن چنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه به نالم به دامنت
نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است
متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است
نوگل نازنین من تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان در تو نگاه کردن است
آغوش پیراهنی نیست
که لکه ی یک کدورت کوچک
یا نخکشِ خنکای یک خاطره
دلیلی برای تعویض آن باشد!
آغوش چوبکی
در دوی امدادی نیست
که رفیقان و رقیبان
دست به دستش کنند و آنگاه
که به هدف خود رسیدند
مرا از هر راهی که به این روشنفکری تو می رساند
دور کن
که من از مفهوم تجربه ای که
به معنای جا گذاشتن تکه تکه ی تو
در آغوش دیگران است بیزارم!
مرا به کریه ترین صفتی که می شناسی
مرا به نام...
به همین سادگی رفتی
بی خداحافظ عزیزم
سهم تو شد روز تازه
سهم من اشک که بریزم
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی است
باران میان مرمر آیینه دیدنی است
این صحنه در برابر آیینه دیدنی است
مرغ خیال سمت حریمت پریده است
تجسم شب باران و مخمل نوری
تلاقی غزل و سنگ یشم الماسی
و ذوالفنون، شب چشم تو را سه تار زده
به روی جامهدران با کلید «سل لا سی»
سلام دوستان
حامد عسگری یکی از شاعران جوان معاصر ماست که شعرای نابی رو سروده
این زیبایی رو با شما تقسیم می کنم
- - - Updated - - -
وقتی بهشت عزوجل اختراع شدحوا که لب گشود عسل اختراع شد در...
یک نفر را دیدم
برق چشمانش اما
کورم کرد
اگه گفتم برو خوبم
واسه این بود که می دیدم
داری آب می شی ، می میری
اینو از همه شنیدم
دارم از دوریت می میرم
تا کنار من نسوزی
از دلم نمیری عمرم
نفسامی که هنوزی
تو رو محض خیره هامون
که نفس نفس...
نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز
دانشآموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند
تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من
پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم
در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم
سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
در جهان ِ شبيه سازي تو
مرگ بي وقفه زندگي مي ساخت
تابع ِ كشور دلت بودم
گرچه من را به رسميت نشناخت
یوسف مصر را بگو سکه به نام خود مزن
هر پسری عزیز شد یاد پدر نمی کند
یک عمر فقط فاصله سازی کردند
خطهای عمود را موازی کردند
از روی سیاه جاده ها فهمیدم
با زندگی من و تو بازی کردند